کد مطلب:28678 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

پاسخِ امام












2550. وقعة صِفّین:چون نامه معاویه به علی علیه السلام رسید، آن را خواند و گفت:«شگفتا از معاویه و نامه اش!». سپس عبید اللَّه بن ابی رافع، كاتبِ خویش را خواست و گفت:«به معاویه بنویس:

امّا بعد؛ نامه ات مرا رسید. گفته ای اگر تو و ما می دانستیم جنگ با ما و تو چه می كند، هرگز با یكدیگر به نبرد بر نمی خاستیم. [ بدان] من و تو را از جنگ، نهایتی است كه هنوز به آن نرسیده ایم. اگر من برای خدا كشته شوم و سپس زنده گردم، آن گاه هفتاد بار كشته و دیگر بار زنده شوم، از سختكوشی برای خدا و جهاد با دشمنان او دست برنمی دارم.

و امّا این كه گفته ای از عقل های ما آن قدر باقی مانده كه با آن، بر گذشته پشیمانی خوریم؛ پس [ بدان كه] من نه از عقلم كاسته شده و نه از كارم پشیمانم.

و امّا این كه [ حكومتِ] شام را خواسته ای؛ من چنان نباشم كه آنچه را دیروز از تو دریغ داشته ام، امروز به تو عطا كنم.

و امّا این كه ما در بیم [ از مرگ] و امید [ به زنده ماندن ]یكسانیم؛ تو در شك، بیش از من در یقین، پایدار نیستی، و شامیان بر دنیا، حریص تر از عراقیان بر آخرت نیستند.

و امّا این كه گفته ای ما فرزندان عبد مناف هستیم و برخی از ما را بر دیگری برتری نیست؛ به جانم سوگند، ما فرزندانِ یك پدریم؛ لیكن امیّه همانند هاشم، حَرْب همچون عبد المطّلب، ابو سفیان چون ابو طالب، مهاجر [ در راه خدا] مانند آزاد شده [ به دست پیامبر خدا]، و حق پیشه مثل باطل پیشه نباشد. افزون بر اینها، فضیلتِ نبوّت از آنِ [ خاندان] ماست كه با آن، [ كافرانِ] گردنفراز را گردن شكستیم و [ مؤمنانِ] سرشكسته را سربلند ساختیم. والسّلام!».[1].

2551. امام علی علیه السلام - برگرفته نامه او به معاویه در پاسخِ نامه ای از او:امّا این كه [ حكومت] شام را از من خواسته ای؛ من آن نباشم كه آنچه را دیروز از تو دریغ داشتم، امروز به تو عطا كنم.

و امّا این كه گفته ای همانا جنگْ [ مردمِ ]عرب را در كام بُرده و تنها نیم جان هایی از ایشان باقی مانده است؛ بدان كه هر كس حقْ او را در كام كشد، به بهشت رهسپار می گردد و هر كس باطلْ او را در كام فرو بَرَد، رهسپارِ آتش خواهد گشت.

و امّا این كه ما در جنگ و سپاه یكسانیم؛ پس پایداری تو در شك، بیش از پایداری من در یقین نیست و شامیان نیز به دنیا حریص تر از عراقیان به آخرت نیستند.

و امّا این كه گفته ای ما فرزندانِ عبد مناف هستیم؛ پس ما همانیم، لیكن امیّه همچون هاشم، حَرْب همانند عبد المطّلب، ابوسفیان مثل ابو طالب، مهاجر مانند آزاد شده، پاكیزه نَسَب مثلِ ملحق شده [ به دیگران، به دلیل ناشناخته بودن نَسَب]، حقْ پیشه همانند باطلْ پیشه، و مؤمن همچون تباهكار نیست. و هر آینه، بد بازمانده ای است آن كه بازمانده پیشینیانی باشد كه در آتش جهنّم فرو افتاده اند!

از این فراتر، فضیلت نبوّت در دست ماست كه با آن، [ كافرانِ] گردنفراز را گردن شكستیم و [ مؤمنانِ ]سرشكسته را سربلندی بخشیدیم. آن گاه كه خداوند [ مردمِ ]عرب را گروه گروه به دین خود درآورْد و این امّت، خواسته و ناخواسته، تسلیمِ آن شدند، شما در زمره كسانی بودید كه یا به میل و یا از بیم، در این دین درآمدند، حال آن كه دیندارانِ پیشین، با پیشینه شان رستگاری، و مهاجرانِ آغازین، با هجرتشان فضیلت یافته بودند. پس برای شیطان، در خودْ بهره ای قرار نده، و بر خویش راهی باز نكن![2].









    1. وقعة صفّین:471، كنز الفوائد:45/2، بحار الأنوار:416/130/33، مروج الذهب:22/3.
    2. نهج البلاغة:نامه 17، بحار الأنوار:407/104/33. نیز، ر. ك:جواهر المطالب:362/1.